۱۳۸۸ آذر ۶, جمعه

از بیت صدای قُد قُدی می ‌آید!

دوستی داریم که خودش و همه فامیلش حوالی کاخ و جمهوری زندگی میکنند. امروز میگفت چند شبه که از بیت صدای قُد قُد میا‌د! این صدا رو همه اهالی اون محل و اطراف شنیده‌اند. این قُدقُد شبونه همون پنجول خونی نشون دادن به آحاد مردم است، آحاد هم که از نظر علمای وقیح الولایه و بلاخص شخص آغُل عبارتند از جمیع انسانهای شریف، آزاده، آگاه و تحصیلکرده‌ای که وجودشان از نجاست به این آغل، بری و بدور مانده. راستی گفتم "آغُل"، اینو هم بگم که این آغُل برداشت آزاد و نزدیک به مضمونی از همان "آغا" میباشد! چرا؟! . . . به این دلیل که آغل جایی بوده که چهارپایان و دامها را در آن نگه میداشتند. حالا که اینروزها هر چه دام و چهارپا ست تو آغاست و جمیعن اونجا تو تعفن هم میلولند میشه بجای اون آغا گفت آغل! تازه یه روز همونجا براش جای حرم و گنبد و مناره یه آغل میسازیم و هر چی دام و استر و چهارپا ازش بجا مونده رو هم میریزم تو ضَریش(همون ضریحش!) صفا کنن اونجا. کودشون رو هم همچین مکانیزه ارسال میکنیم برای جنبش سبز علفی‌شون!

از اصل حرفمون دور نشیم. راجع به این ماجرای قدقد از این دوست پرسیدم حالا چرا قدقد؟ چرا صداشو عوض کرده؟ چرا زده تو کار مرغ و خروس؟ قبلنا پارسی میکرد، وَقی میزد، جیری میکشید، یعنی لطیف شده؟

گفت نه بابا! ساده شدی؟ مجبوریه، یعنی فشار بهش زیاد اومده، آبستنه، همینجوری صداش تغییراتی کرده. میگفت حالا از این ناز ترم میشه! کبک میشه، فنچ میشه بعد هم کم کم میفته به ویز ویز تا دیگه مگس کش بشینه رو ملاجش و برا همیشه خفه بشه. میگفت اوضاعش بدجور ریخته بهم. تازه هنوز نمیدونه عکسش تو همین شهر پاره پوره شده و روش راه مبسوطی رفتن. هنوز نفهمیده آتیش زدنهای عکسش داره مد میشه. همچین فقط یه نمه بگوشش رسوندن که مردم دیگه فهمیدن بابا این مموتی که آخه تو سایز این اراجیف نیست، برا همین دیگه دارن کم کم از شما تو دلشون یه حرفایی میزنند! . . .

تو دلشون؟ بابا این حرفای تو دلی که مال بیست سال پیش بود الآن براش تو دلی چیز بهتر گذاشتن کنار. آغل جون! همینطور که قُد قُد میکنی یادت باشه از قدیم چی گفتن. دیوار موش داره، موشم گوش داره، موشها هم تازگی از ماهواره تام و جری میبینن، برا خودشون رفیق گربه دارن، گربه‌هام تو شهر میگردن . . . خلاصه حرف و خبر میرسه، میدونم هوات بدجور پسه!

آغل جون بساط مکان کِشیت رو دیگه باید جمع کنی. بعله، اون مقام دیگه معلق شده، کله پا! سرتو بالا کن تا مردمو ببینی!

۱۳۸۸ آبان ۲۲, جمعه

اندر امروز و فردای مقام معلق!! . . . (۱)

قصه‌ی ما حرف تعارف هیچوقت نداشته

یکی بود یکی نبود تو چنته نداشته

قصه‌ی ما قصه نیست، یه آینه‌س

زندگیه همش، پا به پای آدما، تو دل شهر،

توی کوچه و توی هر خونه‌س

تویی که همه چیز برات یه خیاله

تویی که وجودت کثیف ترین امیاله

آی با توام! تو که اسمتو مقام گذاشتی

یه مشت ابله و احمق سر کار گذاشتی

تو که پول دادی، مول دادی، دلار دادی

تو که ثروت این خاک به باد دادی

تو که پول گاز، پول نفت، پول زرهای خاک

به مزدور، اجنبی، به دستمال بدست دادی

دادی که اسمتو فریاد بزنن

هر کی نگفت، باتوم تو سرش زنن

دادی که بهت مقام بگن

با ترس و لرز، با احترام، واسه‌ی اون دُلارا بگن

اصلن بگو بینم این ثروت و پول،

مگه ارث باباته ای سگ پدر؟!

شرمنده از این حرفی که زدم

شرمنده‌ی نسل سگها شدم!

آخه اگه مادر، خواهر با دخترات

عمری شب کار بودن هم انقدر پول نداشت

آخه بیشرف، بی نسب، ای راهزن

با پول ایران بهت مقام بگن؟

مقام کم بود، واسه تو کوچیک، نازک و لاغر بود؟!

دادی سفارش که بزرگ، چاق و کلفتش بکنن؟!

عظیم، رفیع، معظم بکنن؟!

آخه نادان مگه چش تو نداری؟

گوش به صدای مردم تو نداری؟

هر چی عظیم و هر چی رفیعه،

از جانب ملت واسه‌ی تو ردیفه!

آخه ابله، احمق، ای بیمار

دوست داری پشت مقامت، معظم بذارن؟!...

میاد اونروز ای نازک بدن، که تو رو هی معلق بذارن!

میرسه اونروز ای ابرو کمن، صاف توی اون مقامت بذارن!

اونروز که اون چادر سیاه، از روی شونه‌ت ورکشن

به زلفات هی شونه کشن، واسه ابروهات هی وسمه کشن،

به گونه‌هات سرخاب بمالن، واجبی به موهات بمالن،

اون تکه گوشت کثیف، اون زبون خبیثت،

از اون بیخا بِبُرن

تو کوچکی، تو پستی، تو خُردی و حقیری

اما خودت تو هرگز، هیچوقت اینو ندونی

کافیه وا کنی در، پا تو کوچه بذاری،

به شهر، پارک و خیابون،

تا نفرت رو ببینی

غصه نخور بی پدر!

تا وقتی اونروز بیاد، ملت تو رو ترفیع داده

از اون بالا جرخوردی تو

به زیر پا جا بهت داده

آی مقام معلق! . . . آی گدای جُعلق!

آی راهزن، آی جانی، آی قاتل کثافت

فردا میاد خیلی زود

اونوقت تویی و ملت . . .

میدونی اونوقت چی میشه؟

باقیشو برات میگم من

فعلن برو پا منقل!

ادامه دارد . . .

۱۳۸۸ آبان ۱۹, سه‌شنبه

عضو گیری جنبش سبز علفی از گوسفندان روستایی در بندر عباس با پیش شماره ی ۰۲۱ !!!

یه تلفن پیشه‌ی بسیجی که میگفت از بندر عباس زنگ میزنه اما پیش شماره‌ش ۰۲۱ بود!! اومد رو خط "روی خط" و در مورد هنر اعتراض گفت که "عموش تو ده شون همه گوسفنداشو سبز کرده". عمو جوانمردی که فکر میکرد داره مسخره بازی در میاره نذاشت حرفشو تموم کنه و خطشو قطع کرد، اما اون بیچاره‌ی طفل معصوم میخواست بگه که این یکی از طرحهای هنرمندانه‌ی جنبش سبز علفی در مانور اعضای تازه‌ی آن تو دهات عموش تو بندر عباس با کد ۰۲۱ بوده!!

آخه پدر چیزکشهای مادرچیزده‌ی تلفنی! نیاین گه خوری تا اینطوری نشورمتون دیگه!

فاش شدن چگونگی تشکیل گردان فیلمبرداران بسیجی و نظامی وعلل و انگیزه‌های شخصی آنان!

بعد از راهپیمایی روز ۱۳ آبان و سرکوب شدید مردم توسط نیروهای نظامی و لباس شخصی و بدنبال افشا شدن تدریجی جنبه های گوناگون و ناپیدای این سرکوب وحشیانه و آمرین و عاملین آن، همچون نزدیک به پنج ماه گذشته باز هم اطلاعات قابل توجهی از درون نظام به بیرون درز کرده است. بعد از نامه‌ی سر گشاده‌ی یک بسیجی مخلص به رهبر در مورد میزان پاداشهای نمایندگی بیت رهبری در سپاه به بسیجیها برای سرکوب و دستگیری مردم در ۱۳ آبان، که در وبلاگش منتشر و سپس بلافاصله آن وبلاگ حذف گردید که به وضوح نشان از صحت آن خبر و وجود خارجی و واقعی این بسیجی در درون ایران داشت که بلافاصله با پیدا کردن او دستور حذف وبلاگش را دادند، اینبار از طریق منابعی قابل اطمینان اطلاعات تازه‌ای فاش شده است.
شناسایی جامعه‌ی سبز ایران گرچه بسیار آسان است و همه جا آن را میتوان دید اما برای کودتاگران اسباب روان پریشی گشته است. آنها به اشکال مختلف سعی در شناسایی فرد فرد سبزهای ایران دارند تا به خیال خام خود هریک را به شکلی خاموش نمایند. در پی همین خواست و طراحی و اجرای طرحهای گوناگون و البته همه بیحاصل یکی از مهمترین طرحها که از روزهای نخست تولد جنبش سبز مورد توجه محفل نظامی و امنیتی قرار گرفت ایده‌ی تهیه عکس و فیلم از مردم در حضورهای خیابانی بود. این ماجرا در روز قدس ظاهرن به اوج خود رسید و در ۱۳ آبان نشان داد که روند رو به رشد آن فوق العاده سریع است و گسترش چشمگیری داشته است. تا آنجا که بسیاری از این فیلمبرداران همراه با تیمهای سرکوب حرکت میکردند و لحظه لحظه‌ی سرکوب وحشیانه مردم را ثبت میکردند تا با شواهدی آشکار و شفاف پاداشهایی شیرین به جیب بزنند. یکی از آخرین نمونه‌های اینگونه صحنه‌ها همان صحنه‌ی ضربه زدن ستوانیکم سپاه به صورت بانوی جوان ایرانی و متعاقب آن زانو کوبیدن یک استوار به دنده‌های آن پسر جوان ایرانی است که در ادامه میبینیم یک فرد میانسال لباس شخصی به دنبال نظامیان آسوده حرکت میکند و فیلم میگیرد. در جای جای محدوده‌ی تجمعات آنروز، مردم خود چنین افرادی را فراوان دیده‌اند که حتا با لباس نظامی و بر ترک یک موتور از همه و حتا عابرین در پیاده‌روها فیلم تهیه میکردند.
اما اصل ماجرا چیست که این گروه افراد پراکنده به این سرعت افزایش پیداکردند و اکنون تبدیل به گردانی پر تعداد و عظیم شده‌اند؟ اطلاعات دریافتی بدین قرار است که سردار جعفری، سردار نقدی، طائب و دیگر سران سرکوب و کودتا در ابتدا برای یافتن و بکار گماردن چنین افرادی دچار مشکل بوده‌اند. یکی از این مشکلات این بوده که برادران سرکوبگر دستشان بیشتر به باتوم و اسلحه خو گرفته و کار با این نوع ادوات را بلد نبوده‌اند و دیگر اینکه روحیه‌شان بیشتر مناسب عربده کشی و وحشیگری است نه آرام کناری ایستادن و فیلم گرفتن. این مشکل اما با ایده‌ای از جانب طائب کم کم حل میگردد. طائب بدلیل تجربیات شخصی معتقد بوده که باید کسانی را یافت که برای این امر انگیزه‌های شخصی داشته باشند! او با احاطه بر اطلاعات امنیتی حتا در مورد کوچکترین اعضای بسیج و سپاه دست به گزینش افرادی از میان آنان میزند. افرادی که در میان اعضای خانواده‌ی خود، یک یا چند نفر از زنهای نزدیکشان اعم از خواهر، مادر یا همسر اهل وبگردی بوده و پای ثابت چت رومهای ویژه! بوده‌اند و در اینگونه فضاهای مجازی به مردم وب های آنچنانی! میداده‌اند. طائب این گروه از اعضای خود را فرا میخواند و با بر ملا کردن ماجراهای خواهران و مادران و همسرانشان به آنها پیشنهاد میکند حالا که از پس خانواده خود بر نمی آیید، بیایید به جای این همه وب ها و فیلمهایی که آنها به مردم میدهند شما هم بروید و از مردم فیلم بگیرید. طائب اما وقتی به این شیوه عده‌ای را یافت که با جان و دل برایش کار کنند هرگز فکر نمیکرد که این تیم و گروه به این سرعت پیشرفت کند و متقاضی عضویت در آن اینقدر زیاد باشد. ظاهرن خیلیها هم بوده‌اند که از ماجراهای ساعتهای خلوت خانه شان و آنچه از خانه‌های‌شان بیرون میرفته خبر داشته‌اند اما چنین راهی برای تلافی به ذهنشان نرسیده بوده. کمی بعد نقدی به بسیج آمد و بعد او و سردار جعفری، سردار جوانی و گروهی دیگر از فرماندهان ارشد سرکوب، با معرفی جمع کثیری از بستگان و دوستان و آشنایانشان که چنین انگیزه‌هایی قوی داشتند به این گروه رونق و توسعه بخشیدند و همچنان جمع کثیری داوطلب هم برای عضویت در لیست انتظار داشتند. این دسته ابتدا تبدیل به گروهان و سپس گردانی شد که امروز بسیار پر تعداد و ظرفیتش تکمیل است. قدم بعدی تشکیل گردانهای سریالی بود که با پیشنهاد سردار نقدی و بدلیل حجم گسترده‌ی متقاضیان عضویت بسیجی و سپاهی که گرفتار چنین معضل خانوادگی ای هستند قرار است بزودی یک لشگر با فرماندهی مستقل تاسیس شود تا بجای وب هایی که خانواده‌های اعضای این لشگر به متقاضیان مجازی میدهند آنها از مردم واقعی در خیابانها و تجمعات فیلم تهیه کنند. برای این لشگر هنوز نامی انتخاب نشده که شاید اهالی جنبش سبز بتوانند به ایشان در یافتن نام مناسب کمک کنند و در ذیل همین خبر بگذارند.
اما نکته‌ی مهم که از نظر برادران و اعضای این لشگر فیلم تهیه کن! دور مانده این حقیقت تلخ است که آنچه از فیلمهای آنها بدست می‌آید لحظه‌های سبز و شکوهمند حماسه‌ی مردمی ست که برابر نیزه‌های زور و دروغ و چپاول ایستاده و آنچه از فیلمهای همسران و مادران و خواهران آنها بدست می‌آید، انزال ! است. از آن مهمتر، در زمانی که واحدهای سرکوب، باتوم و قمه و چماق بدست در خیابانها وحشیگری میکنند و به مردم صلح جو و درگیری گریز حمله مینمایند، زنان و خواهران و مادران این برادران در حال وب دادن به کسانی هستند که حتمن از اهالی جنبش سبز نیستند. اهالی جنبش سبز در چنین روزهای بخصوصی برای حضور و حمایت از همدیگر و ایستادگی پای خواسته‌هاشان، یکپارچه در خیابانها حضور دارند نه پای اینترنت. در چنین روزهایی که مردم و سبزها در خیابانها حماسه می آفرینند و آن لشگر وحشی مذبوحانه دور خودش میچرخد بهتر است این برادران مراقب وب گیری و یا حتا رفت و آمد مشکوک (کسی چه میداند، هر چیزی محتمل است) اراذل و اوباش و فرمانده هانشان به خانه‌های خلوت خود باشند!
مبادا که از چاله به چاه بیفتید؟! از ما گفتن!!

۱۳۸۸ آبان ۱۷, یکشنبه

چه بر سر نامه‌ی رضا مهدوی نیا به رهبر عزیزش آمد؟

عرضم به حضور اهالی وب دو روز پس از ۱۳ آبان یک بسیجی مذاب بنام رضا مهدوی نیا فرزند شهید مصطفی مهدوی نیا که انگار کمی تا قسمتی و بدلایلی جریحه دار شده بود و همینطور بیش از کمی تا قسمتی برایش سئوالاتی پیش و پس آمده بود، نامه‌ای نوشت به منشا ذوب و ظلم و با او کمی تا میزانی درد دل کرد تا احیانا روی بچه های دانشگاه شریف و فخر آنها و ما که محمود وحید نیا (که هر کجا هست خدا او را حفظ نماید) میباشد را کم نماید و بگوید که ما هم بلدیم. القصه این نامه زیادی زیر و روی عبای آغا را بیرون کشید و باد داد و پوشکها همه نمایان گشت و یکدفعه، همچین ناگهانی و بی آنکه ما را خبر کند وبلاگش حذف شد، یعنی به آدرس وبلاگش که میروید یکی آنجا نوشته این بلاگ توسط نویسنده‌اش حذف شده است. شما هم میتوانید اینجا ببینید. بعد از آن کیهان و حسین بازجوی شیافمداری شروع کردند به گاف دادن. البته پیش از آن که از گافهای ایشان بگویم، یادآوری کنم که شیافمداری مرامی بوده مربوط به خاندان و پیشینیان حسین بازجو که نام و نشانش را برای او هم گذاشته‌اند اما عجالتن این آقا پسر در قرن ۲۱ دیلدو مدار هستند و با کمتر از آن هم حال نمی‌آیند. دست پایین پایین باید دیگه لوله‌ی وافور باشد. اینرا از باب یادآوری باید میگفتم که فکر نکنید ایشان در همان سطح خوانوادگی مانده. نخیر فوق العاده پیشرفت کرده است.

بعله... شیافمداری، ببخشید! دیلدومداری امروز در یادداشتش تو کیهان نوشته: " به دنبال این دروغ پراكنی، وبلاگ «جنبش سبز علوی / سبز نبوی» طی یك تحقیقات ساده كامپیوتری در پی یافتن هویت گردانندگان این وبلاگ برآمد.این وبلاگ نویس بسیجی با جستجوی آدرس IP وبلاگ منتسب به فرزند شهید و موقعیت جغرافیایی نویسندگان آن، دریافت كه تمامی مطالب منتشر شده در این وبلاگ از شهری به نام پلانو (Plano) در ایالت تگزاس آمریكا آپلود شده است"

پس با این حساب یعنی این برادر بسیجی علفی، پیرو ماموریت دیلدومدار کشف کرده است که رضا مهدوی نیا یک بسیجی تگزاسی است و قصد تشویش اذهان عمومی دارد (آقا ترو خدا ایران اینهمه آرام است مشوش اش نکنید سر جدتون!). حالا یادداشت موج سبز را اینجا بخوانید و به ابعاد تکنیکی این کشف و شهود خیره کننده‌ی تیم کیهان هم آگاه شوید تا بقیه‌ش را بگم.

حالا یکی بمن بگه که اول از همه مگه میشه از تگزاس پوشک و نوار و زیر عبای آغا را دید؟ بعد از اون، این علفی تگزاسی چرا و بدستور چه کسی دست از این مشوش سازی کشید؟ چرا اینهمه بلاگ مدام مشوش میکنند شیاف مداران و دیلدومداران را اما بس نمیکنند ولی به اینکه رسید سریع دست میکشد؟

ببین آغای سیده علفیه خانوم خامنه ای، آقایون شیاف مدار و دیلدو مدار! خر خودتونین. باور کنین آخر عمری اینو.

حالا که اینطور شد، حالا که حتمن با باتوم زدین تو سر این مذابی، رضا مهدوی، که ببنده وبلاگشو و حالا که فارت نیوز و دجال نیوز و ایرنا و دارو دسته تون هم به وظیفه‌ی رسانه ای خودشون عمل نمیکنند، متن نامه‌ی رضا مهدوی نیا را میذارم اینجا. برا روز مبادا نگهش داشته بودم داداش... بعله، اینه! حالا بخور!!!

اهالی وب هم اینو کپی کنید و بچسبونید تو بلاگهاتون تا این جماعت حالا حالا ها بچرخن.

متن زیر همان نامه‌ی رضا مهدی نیا ست تحت عنوان "رهبرا شکایتی دارم" در وبلاگ mahdibia.wordpress.com)) که آن روز برداشتم برای چنین روزی. بفرمایید و تکثیرش کنید تا حلال شود.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

رهبر عزیز گرانقدر با شما و مشاوران شما سخنی داشتم که هر چند گفتنش شاید آب به آسیاب دشمن خواهد ریخت ولی هر چقدر خواستم که ننویسم و نگویم تاب نیاوردم و شاید گفتنش جلوگیری از رفتن به مسیری باشد که در انتخاب آن اشتباه کرده ایم .

امیدوارم این شکایت و افسردگی مرا بعنوان یکی از میلیونها بسیجی و فدائیان راه ولایت که لحظه ای در جهت حفظ این نظام مقدس از راه ولایت و پشتیبانی از ولایت فقیه غافل نشده بپذیرید و چاره ای برای برون رفت از این وضعیت بحرانی هر چه زودتر بیندیشید .

روز شنبه نهم آبانماه جلسه ای در پایگاه بسیج به دعوت فرمانده پایگاه داشتیم که در آن جلسه ، راهکارها و روشهای مسالمت آمیز برخورد با اغتشاشگران مراسم 13 آبان از سوی فرمانده پایگاه قرائت شد . و در پایان جلسه یک ساعت ونیمه از سوی فرمانده به هر یک از اعضای فعال بسیج پایگاه مبلغ چهارصد هزار تومان بصورت چک پول نقدا پرداخت شد که رسید آن نیز گرفته شد که پرداخت این مبلغ در پایان چنین جلسات بی سابقه بود . و مهمتر از آن فرمانده پایگاه اعلام کرد که پس از گذر از 13 آبان به ازای دستگیری هر یک از اغتشاشگران و همچنین ارائه مدارکی مستند بر اغتشاشگری افراد مذکور که میتوان با همراه داشتن چند شاهد بین خود و یا دوربین فیلمبرداری و یا عکسبرداری این مستندات را در هنگام اغتشاشگری و دادن شعارهای ضد انقلاب تهیه کرد . مبلغ دویست و پنجاه هزار تومان تشویقی برای هر یک اغتشاشگر دریافت خواهید کرد .

از فرمانده پایگاه پرسیدم که این مبالغ از کجا تامین میشود . ایشان با اینکه نخواستند فاش کنند ولی بدلیل پافشاری من فرمودند از نمایندگی بیت رهبری در سپاه . حال با این تفاسیر از رهبرم سوالی دارم . رهبر من . اگر منبع این تشویقی ها شما یا اطرافیان شما هستند آیا فکر نمیکنید مشاوران و اطرافیان شما در این امربه شدت دچار اشتباه شده اند . آیا این حرکت هر چند که خیر خواهانه است ولی توقع تعدادی از بسیجیها را در مقابل کاری که بیشتر و فقط به خاطر حفظ آرمانهای نظام مقدس جمهوری اسلامی و پیشرفت آن است انجام میدهند بالا نخواهد برد ؟ و آیا این حرکت کوچک کردن رسالت و حرکتی که ما بسیجیها برای سربلندی ایران اسلامی انتخاب کرده ایم و اکنون در خیابانهای تهران و شهرهای مختلف با دشمنان آن دست به گریبان هستیم نخواهد بود ؟ آیا این نرخ گزاری عملی شایسته است ؟ آیا در جبهه های جنگ حق علیه باطل ما برای پول و مادیات از جان خود گذشتیم و به خط مقدم جبهه ها هجوم بردیم ؟ آیا آن زمان سخن از پول و مادیات بود ؟ ای کاش مشاوران رهبرم قبل از این حرکت که به نظر من نسنجیده صورت گرفته تاملی میکردند تا اینگونه شاهد فیلمهایی که در 13 آبان در صدر خبرهای جهان قرار گرفته نباشیم . اینچنین که من دریافته ام این مبالغ تشویقی نیز به یگانهای ویژه نیروی انتظامی و بعضی از ارگانهای دیگر ارائه شده که اینچنین تعداد دستگیریها و درگیری و خشونت در 13 آبان در نقاط مختلف تهران را بالا برد . من خود شاهد بودم که برای افزایش تعداد دستگیریها در 13 آبان فرمانده بسیج یکی از مناطق تهران با همکاری تعدادی از پرسنل یگان ویژه نیروی انتظامی پارکینگ منزل خود را تبدیل به یک بازداشتگاه موقت کرده بود که در عصر 13 آبان بیش از 2 مینی بوس افراد دستگیر شده اعم از زن و مرد به بازداشتگاه سپاه انتقال دادند . آیا این یک نوع افراط و تفریط نیست ؟ ایا نباید فکری برای صورت مسئله کرد ؟ تا کی اینچنین رفتار کنیم ؟

رهبرم . شاید نباید این اطلاعات را در اینجا میدادم . شاید هم از کرده خود پشیمان شوم . اما نمیدانم شکایت خود را از مشاوران شما به کجا برم ؟ چگونه میتوانستم حرف دل خود را به شما بازگویم . رهبرا چاره ای اندیشه کنید که دیگر اینچنین نشود . خواهش میکنم . استدعا دارم که مادیات را در راه حفظ نظام وارد این وظیفه مقدس نکنید .

به خدا قسم که وقتی که فیلمهایی را از اهانت و بی حرمتی فریبخوردگان به محضر شما و آقا امام زمان ( عج ) دیده ام من و خانواده ام اشک از چشمانمان جاری شد . چرا باید به اینجا برسیم که در داخل کشور شاهد اینچنین رویدادهایی باشیم که حتی در کشورهای مسلمان و حتی غربی جرات چنین کاری را به خود نمیدهند ؟ آیا این نتیجه همان افراط و تفریط در برخوردی نیست که در روزهای اخیر علیه تعدادی از مردم فریبخورده به کار بسته ایم ؟ ای کاش مشاوران شما راهی مسالمت آمیز را برای برون رفت از این فاجعه توصیه کنند نه اینچنین با پول حرمت بسیج و بسیجی و هر آنکه در برابر این نظام وظیفه ای را دارد بشکنند . ای کاش مشاوران و خود عزیز گرانقدر شما راهی را برای برون رفت از این برهه زمانی را پیشنهاد کنید که در آن طلیعه و روشنایی "وحدت" و "همبستگی" بین مردم دیده شود و نه تشویق برای رویارویی .

به امید وحدت و یکپارچگی مردم ایران اسلامی در دفاع از آرمانهای انقلاب اسلامی

سرباز کوچک شما و فرزند شهید مصطفی مهدوی نیا

رضا مهدوی نیا

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

روح همه سگهای کوچه‌گرد قدیمی تهران شاد!

قدیمها توی تهران سگهای بی خانمان و خیابونگرد زیادی بود، همینطور که الآن گربه‌ها برای خودشون میگردند، اونموقع سگها و گربه‌ها با هم میگشتند. بعدها توسط پلیس و شهرداری موج سگ کشی راه افتاد و همه رو از بین بردند. خب البته بین اونا گاهی سگ گرسنه و هار هم بود که ممکن بود یه موقع حمله کنه که این اتفاق واقعن نادر بود. اما بهر حال بزرگترها بما یاد داده بودند که اگه یه موقع سگی بهتون نزدیک شد، بیحرکت همونجا وایسید یا بشینید، اینطوری دیگه بهتون کاری نداره. راست هم میگفتند، این فرمول واقعن کار میکرد. وقتی بیحرکت وامیسادی یا میشستی، کمی بهت نزدیک میشد، به چشات نگاهی میکرد و بعد راهشو میگرفت و میرفت. درود به شرف تموم اونا. روح همه‌شون شاد باد انشاءالله.

حالا اینروزها که بسیجیا و سپاهیا میریزن تو خیابونا، بی اختیار اونارو با اون سگهای قدیم تهران مقایسه میکنم، وقتی دستشون رو روی دختر و زن مردم بلند میکنند فکر میکنم که اگه الآن اون سگه بود چطور رفتار میکرد؟ ما چقدر بَدیم که به این بسیجیا و سپاهیا میگیم هار یا از سگ پست تر! ما چقدر بَدیم که به شرافت اون سگها توهین میکنیم. سگهای امروز که جای خود دارن، همه ماهن!

جانور شناسها باید همت کنن و ببینن این جماعت مُذابی و مفت خور به کدوم تیره و نوع حیوانی شبیهه. اصلن داخل حیوون به حساب میان یا اونجا هم جاشون نیست؟

جانورشناسان بشتابید و تکلیف را روشن کنید! نکنه الکی و بیخودی حوزه‌ی علوم حیوانی و جانوری رو آلوده کنند؟!

۱۳۸۸ آبان ۱۵, جمعه

مرگ بر این ولایت، دشمن خاک و ملت

وقتی بدستور یک جانی که خود را ولی میخواند، گماشتگان و پاچه گیرانش بر سر ملت بی دفاع میریزند و از پیر و جوان و زن و مرد و کودک همه را به بدترین وجه میزنند و میگیرند و میبرند. وقتی این همه اتفاقات پیش چشم همه ما می‌افتد و دشمن در کوچه‌ها و خیابانهایمان میچرخد و زنجیر میگرداند و بر سر خواهران و مادرانمان میکوبد، دیگر جایی برای "مرگ بر" نگفتن نیست. خامنه‌ای دشمن این ملت است و این ولایت هیچ نیست جز جنایت و کثافت. زین پس با صدای بلند خواهیم گفت:

مرگ بر این ولایت، دشمن خاک و ملت

۱۳۸۸ آبان ۱۴, پنجشنبه

تازه ترین بیانیه‌ی جنبش سبز علفی

پنجشنبه ۱۴ آبان ۱۳۸۸
ما علفانیم پیش پای شما
ما محتاجیم به ثروت خاک شما
هیچ کجا نیست سفره ای اینهمه چرب
چه کنیم؟ گداییم و مانوس به مانده‌ی شما"!

ملت بزرگوار و بخشنده ایران
همزمان با اعلام وجود جنبش سبز علفی که با نیت فراموش نشدن و یادآوری اینکه ما را از در درگاه و خوان پر نعمت خود نرانید و به قصد قربت بیشتر با برکات شما بود، از سوی کشورهای دوست، برادر، انگل، زالو، مسلمان و کمونیست نمای چین، ونزوئلا و روسیه که تازگی به مهدویت ما هم ایمانی سخت و چسبنده پیدا کرده‌اند مکررا پیشنهاداتی واصل گردیده مبنی بر تامین کود مورد نیاز اعضای این جنبش. بسته پیشنهادی ایشان شامل انواع کودهای اصلاح شده، شیمیایی، بیرنگ، بی‌بو و با طعمهای گوناگون است که شرایط و نحوه‌ی ارسال و همچنین مبلغ قراردادشان هم بسیار قابل توجه بوده و تماسهای پی در پی این کشورها با دفتر آقای مُفتکی و اصرار ایشان بر انعقاد این قرارداد که البته پورسانت چشمگیری هم به ستاد این جنبش واریز میکند ما را بر آن داشت تا این پیشنهاد را به محفل اعضای جنبنده خود اعلام نموده و به رای بگذاریم. خوشبختانه اعضای این جنبش همچنان به ولینعمت اصلی خود وفادار بوده و طعم بخشندگی های ایشان را هنوز در دهان و زیر زبان و لای دندانها و ته گلویشان دارند.
ملت همیشه بخشنده و در صحنه ایران
ولینعمت ما، شما هستید. شمایی که در طی روزها و شبهای طولانی، سخت و پر فراز و نشیب این سی و یک سال همواره خوراک این جنبش بی نام و نوا را فراهم نموده‌اید، آنهم با اشتیاق و طیب خاطر فراوان. پس کجا بهتر از درگاه شما؟
محفل این جنبش در طی با هم جنبیدنهای بسیار نهایتا و بدین ترتیب رسما اعلام مینماید که بواسطه عادت طولانی مدت به کود انسانی آنهم از نوع ایرانی که به ذائقه شان آشنا و دلپذیر و مانوس است، مشتاقانه و مکرر خواهشمند است که ایرانیان همچنان آنان را مورد بذل توجه قرار دهند. چنانچه امت همیشه در صحنه همچون گذشته بر عهد و بزرگواری خویش باشند این جنبش حاضر است صندوقهایی برای دریافت کمکهای ایشان در گوشه کنار نصب نماید تا "ستاد نقدی دریافت" این جنبش آنها را جمع‌آوری نماید.
ما همچون گذشته پیشنهادات و انتقادات دل انگیز شما را در اندرون جان میپذیریم.

الهدی اتبع علی من
والسلام
ستاد جنبش مستقل سبز علفی
(وابسته به رختخواب بیت مقام مکرمه، معظمه، مطلقه و جنبنده‌ی حاجیه علفیه خانوم خامنه ای)