۱۳۸۸ اسفند ۱۳, پنجشنبه

جعفر پناهی با شرف ترین فیلمساز امروز سینمای ایران است

۱۳ اسفند ۱۳۸۸

خبر دستگیری جعفر پناهی و خانواده‌اش بهت آور بود، دردناک بود و خشم آور. نه به این خاطر که او از دیگر ایرانیان و هموطنان گرفتار امروزمان عزیزتر است، نه، چرا که هر کس بقدر انسانیت خود عزیز است و فرقی میان نامها و موقعیتها نیست. دردناک است که میبینی با شرف‌ترین فیلمساز امروز سینمای ایران را به بند کشیده‌اند. چرا که از همین شرافتها میترسند. دردناک است که میبینی این دستگیریها و گروگان گرفتنها در وادی سینما هم به سراغ پاکترینها و مستقل ترینها و مردمی ترینها رفته. (و البته اگر جز این بود باید تعجب میکردیم)!... حالا هم از هر کجا و هر مرجع و هر مثلن مسئولی خبر بگیرید کسی هیچ نمیداند و نمیگوید. تنها میگویند اوین هستند. او، همسر و دخترش!

جعفر پناهی در طی دوران فیلمسازی‌اش، پنج فیلم ساخته: بادکنک سفید، آینه، آفساید، دایره و طلای سرخ. دو فیلم نخست برای کودکان و در مورد آنان بود. او که فارغ التحصیل دانشکده صدا و سیماست و سینما را با دستیاری کارگردان برای کامبوزیا پرتوی و کیارستمی آغاز کرده بود با آغاز فیلمسازی مستقل خود بزودی نشان داد جوهری دارد که همه دغدغه‌اش مردم و مسایل اجتماعی است. سه فیلم بعدی او هر سه در مورد مسایل اجتماعی و تلخکامیهای انسانهاییست که در چنبره‌ی نابسامانیها و بیعدالتیها و تبعیضهای اجتماعی گرفتار شده‌اند. فیلمهایی که هرگز اجازه‌ی نمایش نیافتند. او حتا بدنبال سینمای تجاری هم نرفت. نه اینکه بد باشد، نه، اما او و دغدغه‌های عمیق اجتماعیش مجالی برای سینمای گیشه ندارد. فیلمهای او در جشنواره‌های معتبر سینمای جهان خوش درخشید و او شیر طلایی جشنواره ونیز و خرس نقره ای جشنواره برلین را هم به آغوش کشید اما با یک تفاوت بزرگ با دیگر فیلمهای جشنواره‌ای سینمای ایران. جشنواره‌های سینمایی جهان در طی دو دهه اخیر عمدتن تنها روی خوش و اقبال خود را به آن گروه از فیلمهای ایرانی نشان میدادند و آنها را مطرح میکردند که نخست در طرح و ساختار ساده باشند و سپس تصویری سطح پایین و غربتی وار از جامعه ایران بخصوص جامعه روستایی نشان دهند. جعفر پناهی با جوهر ذاتی خود این تابو را شکست و به طرح کشمکشها و پارادوکسهای جامعه شهری امروز ایران پرداخت. او نه آنها را سطح پایین و بی فرهنگ نشان داد و نه همه نگاه خود را به سختیهای معیشت و چگونگی گذران زندگی آنها دوخت. او به طرح کشمکشهای بنیادی مردم با جامعه‌ی خود پرداخت و از دل این کشمکشها، سلطه‌ی سیاهی و تباهی را بر جامعه به تصویر کشید. به واقع او و آثارش افتخار سینمای ایران در جشنواره‌ها بوده است. کیارستمی و سینمای ساده‌اش باید صمیمیت، نزدیکی با مردم و طرح بی تکبر مسایل انسانی را از سینمای پناهی یاد بگیرند. رخشان بنی اعتماد و سینمای اجتماعی‌اش باید طرح جسورانه، هوشمندانه، بوقت و بی محافظه کاری سیاهیهایی که در عمق جامعه در حال ریشه دواندن هستند را از سینمای پناهی بیاموزند. قبادی و مجیدی و دیگران هم با سینمای جشنواره ‌ایشان باید نخست آداب تصویر و زبان و انتقال را بیاموزند و آنگاه انتخاب و یافتن سوژه و مفهوم برای ارتباط حقیقی با مخاطب آگاه را از سینمای پناهی درس بگیرند.

پناهی هیچگاه نه اهل جنجال سازی بوده و نه تبلیغ برای خودش. او آرام و عمیق زندگی و کار میکند. او هیچگاه خود را جدای از جامعه و مردمانش ندانسته و به بودن در کنار آنها، هم متعهد بوده و هم مفتخر.

امروز او در بند است چرا که همین چند وقت پیش و در جشنواره‌های یادبود انقلاب سیاه ۵۷، مترسکها به صحنه رفتند و به حاکمیت پیامی فرستادند که ما تابع قدرت حاکمیم (فرقی نمیکند که باشد!) چون عاشق و شیفته و وابسته‌ی منافع مان هستیم و جز آن هم چیزی نمیشناسیم و باقی ِ آنچه از تعهد و روشنفکری و جامعه و مردم میگوییم، همه نمایش و حرف و بیهوده است! مردم برای ما جیبهای پر پولی هستند که باید خالیشان کنیم. جعفر پناهی امروز در بند است چرا که از همه جسورتر، با وجدان تر، مردمی تر و با شرفتر است و جاهلان سیاهپوش و قداره‌بندانشان از همین وجدان و جسارت و شرافت بیش از همه میترسند و میلرزند. او دربند است چرا که اگر فیلمهای او را هم رفع توقیف میکردند نه او چون حاتمی کیا به جشنواره و صحنه میرفت و نه از مردم جدا میشد و نه از راهش برمیگشت.

شرافت و پایمردی و مردانگی میان هنرمندان نایاب نیست. استاد شجریان بی نیاز از هر گفته‌ای. اصغر فرهادی که با جسارت ایستاد و گفت که هیچگاه به اندازه‌ی اینروزها به مردمان کشورش افتخار نکرده. رخشان بنی اعتماد که همدرد و همپای مادران داغدار است. اما با همه اینها این شرافت کمیاب شده. و این میان جعفر پناهی به گواه آنچه در این سالها از خود بر جای گذاشته، با شرف ترین فیلمساز امروز سینمای ایران است.

جعفر پناهی آزاد خواهد شد. گرچه نگرانم اما به روشنی می اندیشم. او آزاد خواهد شد ... و چراغهایش را باز روشن خواهد کرد ... و بر تاریکی خواهد انداخت.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پی نوشت:

ــــ جعفر پناهی پیش از این یکبار دیگر هم بخاطر حضور بر سر مزار ندا آقا سلطان و دیگر کشته شدگان حوادث پس از انتخابات و اهدای گل بر مزار آنها در بهشت زهرای تهران بازداشت شده بود.

ــــ شماری از مهمترین جوایز سینمایی جعفر پناهی:

دوربین طلایی فستیوال کن برای "بادکنک سفید" / ۱۹۹۵

شیر طلایی فستیوال ونیز برای "دایره" / ۲۰۰۰

جایزه هیئت ژوری فستیوال کن برای "طلای سرخ" / ۲۰۰۳

خرس نقره‌ای فستیوال برلین برای "آفساید" / ۲۰۰۶


۲ نظر:

  1. با سلام دوست عزیز
    شما را برای خواندن منظومه ای بنام:
    زندگی پژمرده بود
    هر جا که آدمی
    بر جای خدا نشسته بود.
    دعوت میکنم.
    به امید ازادی تمام اسیران در بند و هنرمندان مردمی.

    پاسخحذف
  2. من هم که چندروزی هست مثل کیش و ماتها رفتم تو بند خودم دهانم بسته شده.خون قلمم انگاری تو رگ هاش خشکیده پیروز جان.غصه به نوشته هام غلبه کرده و اینها در بند.نوشتنم نمیاد چرا؟از چی‌ و کدومش بنویسم؟این عزیزی که اینجا شما یاد کردید؟یا جوانی‌ که حکم اعدام گرفته؟شاید فردا ...

    پاسخحذف