۱۳۸۸ آذر ۲۹, یکشنبه

پدر معنوی جنبش سبز، آخرین سفارشها را گفت و رفت

۲۹ آذر ۱۳۸۸

رفت! رفت پیش خدا. پیش او که همه عمر دل در گروی او داشت. رفت و در این وانفسا فرزندانش را تنها گذاشت. رفت تا صدایش زین پس در جانها شنیده شود. رفت تا شاید دشمنانش دمی بیاسایند. چه باک اگر صدا و سیما و رسانه‌های رژیم اشغالگر نفس بریده‌اند وعقده و حناق در گلو دارند و دم بر نمیآورند؟ چه باک اگر از بدرقه‌ی پر شکوه پیکرش میترسند؟ راستی چه باک؟ مگر نه اینست که او در همین چند ماه فرزندان سبز بیشماری یافته؟ مگر نه اینکه همینان امروز داغدار اویند؟ مگر نه اینکه در همین دوران چه بسیار شنیدیم که او را بسی دیر دریافتیم؟ مگر نه اینکه او آنقدر ماند تا بگوید آنچه را باید که با این نسل نو میگفت؟ آری . . . او به عشق این فرزندان سبزش ماند تا بگوید ناگفته‌هایش، تا بنویسد از رنج و فراقش، تا بایستد همچون همیشه پای این سرو جوانش.

منتظری مرد خدا بود، نشانه‌ای از آیینی خدایی، آیینی که به راستی و درستی بیش از هر چه ارج مینهد، و ما چه مسلمان باشیم و چه نباشیم، او آبروی مسلمانی بود. او اعتبار دینش بود.

فرزندان دیرین و نوین او اکنون عهد و امانتی با او دارند. او گفت پای حقتان بایستید و این یعنی که بر حقی پا نگذارید و این انگار عصاره‌ی همه عمر او در راه دین بود. آری، این پدر معنوی این نسل سبز، پدر معنوی جنبش سبز، آخرین سفارشها را گفت و رفت. گرچه همیشه میماند در یاد ما، در جان این دنیای ما.


او که همه عمر سرخم نکرد،

چشمی به غفلت یا طمع هرگز نبست

او که همه عمرایستاد پای حق،

رُخ در رُخ زر، رُخ در رُخ زور

اکنون سربلند و سرفراز است، در درگاه نور


یادش گرامی، تنش آسوده، روحش بر بلندای آسمان.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر