۱۳۸۸ آذر ۲۸, شنبه

نتیجه‌ی مانور پوشالی: آغا در وضعیت قهوه‌ای، سیما در وضعیت قرمز!

گزارشی از راهروهای سیمای زرقامی در جمعه۸۸/۹/۲۷

دیروز ستاد ویژه پوشش و پخت خبری نماز جمعه و تظاهرات ولایتمداران تهران اوضاع را در پخش کنترل میکرد. حاج ذلت زرقامی هم از دفتر خود فرماندهی ستاد را برعهده داشت. گزارشی از آنچه دیروز در راهروهای این مقر گذشت را بهمراه حاشیه‌های آن بخوانید:


از صبح زود دوربینهای متعددی علاوه بر دوربینهای همیشگی داخل صحن دانشگاه، در خیابانهای اطراف دانشگاه و در نقاط مشرف و مناسب در بالای ساختمانها مستقر گشته بودند. دو کرین هم داخل دانشگاه و در پشت نرده‌های مجاور خیابان انقلاب تعبیه شده بود تا تصاویر هوایی و سیالی از موج پر شور ولایتمداران ثبت کند. اکیپ تصویربرداران هوایی همراه با کلیه امکانات آماده حرکت به سمت دو باند پرواز هلی‌کوپتر یکی در محوطه خود سیما و دیگری در فرودگاه مهرآباد بودند. تحریریه خبر متن مجریان را آماده و تایپ شده تحویل ستاد داده بود. مجریان و گردانندگان خبر در جلسه‌ی توجیهی برای دریافت آخرین توصیه‌ها و سفارشها بودند. گزارشگران میدانی زیر نظر مربی آخرین فرامین او را مرور و تمرین میکردند. نماینگانی از بیت آغا و همچنین اطلاعات سپاه در کنار حاج ذلت در اتاق فرماندهی بودند و از آنجا اخباری میرسید درباره‌ی خلق یک حماسه‌ی دشمن خردکن و حضور پر شور و میلیونی ولایت پرستان تهران پس از نماز جمعه.

همزمان با آغاز خطبه‌ها، دو مامور ارشد از طرف اتاق فرماندهی پا به واحد خبر گذاشتند و مستقیم به اتاق رژی رفته تا تصویر تمام دوربینها را کنترل کنند. ایندو همچنان از طریق بیسیم با عوامل میدانی و ستادی خود در دیگر نقاط شهرارتباط داشتند. تصاویر دریافتی، خیابان انقلاب و خیابانهای اطراف دانشگاه را کم تردد و خلوت نشان میداد. صحن دانشگاه توسط دولتیها و با کمک بسیج و سپاه و سربازان وظیفه پر شده بود. یکی از آندو پای بیسیم با کسی جر و بحث میکرد. گفتگوی ایندو نفر را عینن در زیر می‌آورم:

ـــ مامور: معلومه اونجا چه خبره؟ پس شما چیکار میکنین؟

ـــ پشت خط : اوامر همگی اجرا شدن. بند به بند. ظفر نزدیکست.

ـــ مامور : اِ...؟ پس این چه وضعیتیه؟ خطبه شروع شده. چرا خیابونا خالیه؟ الآن باید اونجا از جمعیت سیاه باشه. پس نیروهاتون کجان؟

ـــ پشت خط : همه اعزام شدن. در موقعیتن. از اولین صف مستقر شدن.

ـــ مامور : کمه آقاجان! کمه! ما ضمانت دادیم به آغا. پای آبروی آغا وسطه. کف خیابون باید پر باشه امروز. از امام حسین تا آزادی، عین ۲۵ خرداد اونا!

ـــ پشت خط : قربان همه‌ی نیروی ما اعزام شده. کلیه واحدهای پشتیبانی و بسیج ادارات رو هم وارد کردیم. منتها نیروهای ما نهایت یکصدم چیزی هستن که شما لازم دارین. چیزی که شما میخواین فقط با حضور مردم ممکنه.

ـــ مامور : با من بحث نکن! خب کجان مردم؟ چرا نیاوردینشون؟

ـــ پشت خط : تمام سعی‌مونو کردیم . . . متاسفانه باید بگم . . .

ـــ مامور : نمیخواد هیچی بگی! یه کاری بکنین، نیرو بفرستین، سریع! . . .


این گفتگو همینجا تمام شد اما گفتگوها و مجادلات و فرامینی از این دست تا پایان نماز ادامه داشت. عصبانیت آنها هم هر لحظه اضافه میشد. پیش بینی شده بود همزمان تصاویری پخش شود از موج بیکران مردم که در خیابانهای اطراف دانشگاه و کل خیابان انقلاب پای خطبه‌ها و بعد بر سر نماز هستند که با توجه به خالی بودن خیابانها ممکن نشد. کارگردان پخش هم مرتب به همه سفارش میکرد حواسشان جمع باشد و بی اجازه او هیچ دوربینی را روی آنتن نفرستند. چند لحظه بعد کارگردان پای تلفن آخرین گزارشها را به حاج ذلت میداد. همه مستاصل بهم نگاه میکردن. کارگردان یکمرتبه با حالتی حماسی پای تلفن گفت: "نیروهای ما همه آماده‌ی ثبت این حماسه هستند. واحدها همه گوش بفرمانند. واحد زمینی، واحد هوایی، واحد سیار، کرین، پرتابل، نودال . . . همگی در خدمت اسلام و ولایت هستند"!

دو مامور حاضر با تحسین به کارگردان خیره شدند. چند لحظه بعد از قطع این تماس پرده‌ای کنار رفت و حاج ذلت یکباره خودش نمایان شد. کارگردان به سمتش دوید و خم شد. حاج ذلت دستی به سرش کشید و در گوشش چیزی گفت. نماز تمام شده بود و اکنون دیگر زمان پخش تصویرحضور میلیونی و معترض مردم بود به پاره‌کنندگان امام و ولایت که یکپارچه و خروشان آنها را محکوم کنند. تصاویر دوربینهای واحد سیار از بیرون دانشگاه، خالی از جمعیت و غیر قابل پخش بود. قرار شد مجریان صحنه را گرم کنند تا تصاویر قابل پخش بشود. مجریان با متنهای تمرین شده مقابل دوربین پخش زنده رفتند. مربی‌شان بالا و پایین میپرید و سعی میکرد آنها را تهییج کند: "محکم، حماسی، داغ، پرشور، برای اسلام و آغا و ولایت! برید ببینم چیکار میکنید". حاج ذلت و ماموران بیقرار در رژی قدم رو میرفتند. دو مامور با عصبانیت پای بیسیم با کسانی باز جر و بحث میکردند. کارگردان چند عکس تجمع و تظاهرات جور کرد تا زیر صدای مجریان پخش شود. پای بیسیم گزارش میرسید که جمعیت داخل صحن دانشگاه را دارند به بیرون هدایت میکنند تا خیابان را اشغال کنند. جمعیت که بیرون رسید باز هم تصاویر خالی بود، تنها توانسته بود حدفاصل تقاطع ۱۶ آذر تا قدس یعنی دقیقن مقابل دانشگاه را پر کند. به این ترتیب جای مانور برای دوربینهای مستقر بر بالای ساختمانها نبود و خالی بودن خیابان معلوم میشد. گزارشگر مقابل دانشگاه برای شروع گزارش اعلام آمادگی کرد و پرسید که جمعیت را از کجا تا کجا اعلام کند؟ حاج ذلت خودش وارد گود شد و گفت "بگو از فردوسی تا میدون آزادی سیل جمعیت جاریه"! کارگردان دخالت کرد و گفت "اگه اینو بگه باید تصویر هواییش رو هم همین الآن نشون بدیم، مخصوصن از میدون آزادی. نمیشه حاج آقا". حاج ذلت عصبی و پرسشگر نگاهش کرد و او با ترس و لرز گفت "میشه بگیم از فردوسی تا انقلاب". گزارشگر که صدای آنها را روی خط میشنید گفت " فردوسی خیلی اونورتره"، حاج ذلت سریع و با تندی جواب داد "بیارش جلو، کاریت نباشه تو"! و گزارشگر همین رو اعلام کرد : "سیل خروشان و صفوف بهم پیوسته‌ی مردم ولایت دوست از میدان فردوسی تا میدان انقلاب".

کارگردان پای بیسیم به تصویربرداران دستور میداد: "سر همه دوربینها پایین، همه قابشونو با جمعیت ببندن، ته قاب هیشکی خالی نباشه". با تمام این توصیه‌ها اما باز هم فقط تصویر همان یک دوربین کنار جایگاه سخنرانی قابل پخش بود. تصاویری که از بالای ساختمانها دریافت میشد با کوچکترین حرکتی همه چیز را لو میداد و تصویرثابت آنها از بالا هم جمعیت را حقیرتر میکرد.

دوربین کنار جایگاه یک لحظه ته قابش باز شد و اتوبوسی دیده شد که از خیابان قدس در آمد وبه سمت شرق (چهارراه ولیعصر) براحتی و بی هیچ مانع و مزاحمتی حرکت کرد. کارگردان نعره کشید: "بکش پایین دوربینتو! مگه نمیگم ته قابت خالی نشه"! دوربین سریع عقب کشید و قابش را باز با همان جمعیت بست. فضا متشنج شده بود و عصبانیت در چهره‌ی همه موج میزد. واحد تصویربرداران هوایی، روی بیسیم به کارگردان برای پرواز اعلام آمادگی کردند. همه با خشم و کلافگی سرهاشونو پایین انداخته بودند. پس از چند لحظه یکی از ماموران با صدای بلندی گفت "بفرموده‌ی آغا و در سال اصلاح الگوی مصرف در مصرف سوخت هلیکوپتر صرفه‌جویی میکنیم. پروازها کنسله". در همین حال تصویر دوربین کنار جایگاه زوم کرد روی چهره‌ی یک بسیجی دهان گشاد در حال شعار دادن. کارگردان با عصبانیت پای بیسیم فریاد کشید: "زوم نکن رو اون، تابلوئه! مگه نمیشناسیش"؟! تصویر از روی اوعقب کشید. کارگردان با عصبانیت تصاویر دریافتی تمام دوربینها را چک میکرد تا در صورت داشتن شرایط پخش بروی آنتن بفرستد اما هیچکدام مناسب نبود. اعضای ستاد فرماندهی در همان فضا زیر لب فحشهایی میدادند. پای بیسیم از آنها کسب تکلیف میشد که با جمعیت چه بکنند؟ آنقدر نبود که قابل حرکت برای ایجاد تظاهرات باشد. روحیه همه تضعیف شده بود. حاج ذلت یکباره با عصبانیت فریاد کشید " دوربینها همه خاموش" و کارگردان پای بیسیم فرمان داد ‌"دوربینها همه off، فقط جایگاه بمونه". یکی از ماموران پای بیسیم فریاد کشید "فحش بدین، شعار بدین، تهدید کنین"!! از آنسو پرسیده شد چه فحشی؟ چه تهدیدی؟ و او اینبار جواب داد "همون که آغا دوست داره". چند لحظه بعد جمعیت بر علیه موسوی و کروبی شعار میدادند و آنها را تهدید به اعدام میکردند.

دقایقی بعد پیک ویژه‌ای رسید که حامل پیام بدی برای ستاد بود. از میان پچ‌پچه‌ها شنیده شد که آغا از دیدن تصاویر و دریافت دیگر گزارشها از خشم و عصبانیت به لرز افتاده‌. حاج ذلت پس از یک تماس تلفنی با مقامات بالا به کارگردان دستور داد که تهران رو سریع جمع کنند و برن سراغ شهرستانها و بعد هم به یکی از عواملش گفت هر چه سریعتر تیم جلوه‌های ویژه و انیمیشن آفیش بشوند تا تصاویر مناسب را برای پخش آماده کنند. به عوامل ۲۰:۳۰ هم آماده باش داده شد.

دیروز همزمان، وضعیت آغا و بیت‌اش قهوه‌ای و وضعیت سیما قرمز شد.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر