۱۳۸۸ دی ۲۸, دوشنبه

گفت و گوی من و دین

۲۸ دی ۱۳۸۸

من و دین بارها و بارها با هم روبرو شده‌ایم، انگار هزاران هزار سال است. چه روزگاری که مرا به او سپرده و سفارش کرده بودند و چه اینهمه روزگاری که با او نیستم. در این روبرو شدنها بسیار از کنارش گذشته‌ام و گاه که او مرا به بازخواست گرفته میانمان گفتگویی بوده. این یکی از همان گفتگوهاست:


دین گفت: راه من، آیین من...

من گفتم: راه راستی، درستی ... راه آدم بودن.

دین گفت: خدای من...

من گفتم: خدای دلم، خدایی‌که درون همه است. خدایی‌که دارایی خصوصی هیچکسی نیست.

دین بشارت داد: بهشت من..

من گفتم: هر که درستکار باشد به آرامش میرسد.

دین نهیب زد: دوزخ من...

من گفتم: هر که درستکار نباشد به آرامش نمیرسد.

دین گفت: من مقدسم.

من گفتم: هیچ چیزی مقدس تر از انسان و حقوق او نیست.

دین گفت: من از آسمانم، فرستاده‌ی خدایم.

من گفتم: ما همه فرستاده‌ی خداییم، از اوییم.

دین گفت: کلام من.

من گفتم: هزاران هزار کلام برگزیده و شیرین، هر یک راست تر از همه کلام تو.

دین گفت: این کلام خداست.

من گفتم: کلام تو آویخته به نام خداست ... ولی نشانه‌های خدا در جای جای هستی و زندگی و کائنات.

دین گفت: من کلید سعادتم.

من گفتم: به تعداد آفریدگان خدا کلید هست.

دین گفت: همه نشانیها از راستی و درستی و بهشت و دوزخ و سعادت نزد من است.

من گفتم: هر کس راه خود میرود و راهی تازه میسازد. از راهها و نشانیهای تازه نترس.

دین گفت: همه جهان به راه و به شیوه‌ی من است.

من گفتم: پس تو جهان را نمیشناسی.

دین گفت: من عالم و آگاه اسرارم، من سرچشمه‌ی شناختم!

من گفتم: عالم از آگاهی و دانش و دانایی، از راهها و چشمه‌های تازه نمی‌هراسد.

دین گفت: بی من هیچکس به آگاهی و علم نمیرسد. بی من همه گمراهند.

من گفتم: بی تو همه آزادند.

دین گفت: آدمیان صلاحیت آزادی ندارند. راه را گم میکنند.

من گفتم: جان و دل و وجدان و عقل آدمیان چراغ راه آنان است.

دین گفت: من به پیروانم معرفت میدهم.

من گفتم: تو به آنان آن میدهی که جز تو نبینند.

دین گفت: والاتر از من چه هست؟ همه مقصدها منم.

من گفتم: مسئله تو نیستی! مسئله انسان است و زیستن و حقوق او.

دین گفت: بترس از آخرت و عاقبتت!

من گفتم: فقط از خدا میترسم. از آنکه همیشه مرا میبیند.

دین گفت: با من باش تا به عقوبت او دچار نشوی.

من گفتم: او مرا فقط به عقوبت کرده‌ی خودم دچار میکند.

دین گفت: وای بر تو اگر با دین خدا بد کنی!

من گفتم: وای بر من اگر با انسانها که فرستاده‌گان اویند بد کنم.


۱ نظر:

  1. چه نوشته زیبایی...چقدر خوب نوشتی....چه حقیقتی رو گفتی.....

    پاسخحذف