۱۳۸۸ بهمن ۲۳, جمعه

سبزها استتار کردند، لباس مشکیها و شخصیها جولان دادند! . . . (نگاهی به ۲۲ بهمن/۳)

از زمان جوانه زدن جنبش سبز تا کنون، نقطه‌ی قوت سبزها در تعداد و پرشماری آنها بوده است. اندیشه و ندای آزادیخواهانه و برابری جوی آنها در کنار هم که قرار میگرد و تکثیر میشود راهی را باز میکند که کسی را یارای بستن آن نیست و موجی جاری میشود خیره کننده و باشکوه. روز ۲۲ بهمن جنبش خودش، خود را خلع سلاح کرد و با رفتن در لاک استتار و پرده پوشی این برتری خیره کننده‌ی خود را از خودش دریغ کرد. این شیوه و تاکتیک از هر کجا و توسط هر گروه یا فردی که طراحی و پیشنهاد شد، بدون شک با قصد مثبت بوده و بنا بر تضعیف جنبش نداشته اما قطعن از ابتدا این نقطه ضعف بزرگ را با خود داشت که با توجه به سازماندهی کودتاگران برای پرکردن مصنوعی میدان آزادی از نخستین ساعات روز، به این نکته توجه نکرده بود که در میان یک جمعیت مهندسی شده، سبزها چطور همدیگر را پیدا کنند و سپس در میان آن جمعیت چه کنند؟

رجوعی که به افسانه‌ی اسب تروآ شده بود ناقص بود و با این شرایط هماهنگ نمی نمود اما هر چه هم پیش از ۲۲ بهمن گفته میشد بدلایل گوناگون مورد توجه واقع نمیشد و ناگزیر آنها که منتقد این طرح بودند سکوت کردند. همه میدانیم اشاره به افسانه‌ی اسب تروآ صرفن نمادین و تنها اشاره به اصل پنهان شدگی نهفته در آن بود اما وقتی قرار است جنبه‌ی عملی بخود گیرد آنوقت ماجرا فرق دارد و باید تحلیل میشد. آن سی نفری که در آن اسب چوبی جای گرفتند، سی جنگجوی مجرب و کارکشته بودند که همدیگر را از پیش میشناختند و هدفشان حمله‌ی نظامی بود و تازه همان حمله را هم در شب و هنگامی که ساکنان شهر در خواب بودند انجام دادند و در واقع شهر و محافظانش را غافلگیر کردند. آنها برای ورود پنهان شدند ولی بعد فرصت و مکانی داشتند تا همانجا منتظر خاموشی و خواب شهر باشند تا زمان مناسب فرا برسد. حالا این ماجرا کجایش با شرایط روز ۲۲ بهمن و زمان و مکانی که کنترل و اختیارش در دست سبزها نبود یکسان بود؟ آنهم سبزهایی که آشنایی پیشین از هم ندارند و نشانه‌ها و نمادها و گفتار و کردارشان آنها را بهم میشناساند و تازه قصد و هدفشان هم اقدامی تهاجمی و مسلحانه نیست که با سرعت و مهارت انجام شود بلکه وابسته به تعداد، پیوستگی و دامنه‌ی حضور آنان است. نکته‌ی مهمتر اینکه اینگونه طرحهای ضربتی و سریع بر اصل غافلگیری و بیخبری طرف مقابل بنا میشود و تنها در صورتی به موفقیت میرسد که فقط بین جمع محدودی که قرار است آنرا اجرا کنند طرح شده و باقی بماند نه اینچنین گسترده و فاش و آشکار.

بهرحال سبزهای نا آشنا با هم، با پنهان کردن خودشان از چشم همدیگر و خاموشی گزیدن و ورود به جغرفیا و جمعیتی سازماندهی شده و مکانی به شدت در حال کنترل که زمان محدودی هم برای حضور در آن تعریف شده بود، در عمل دست و بال خود را بسته بودند. بهمین دلیل هیچ تخمین مشخصی حتا از شمار سبزهای حاضر در این روز نمیتوان زد. سبزها پراکنده، تنها، بلاتکلیف و سرگردان مانده بودند که حالا چه بکنند؟ در مسیرهای راهپیمایی چشمان زیادی منتظر و مردد و بلاتکلیف بود، دهانهای بسته‌ی بسیاری بود که با شعارهای حکومتی همراهی نمیکرد اما هیچکس نمیتوانست به نفر کنار دست خود اعتماد کند. سبزها بیش از آنکه نیاز بود با اینکار بخودشان شک تزریق کرده بودند. بدین ترتیب و در حالیکه سبزها خود را استتار و از چشم هم پنهان کرده بودند، میدان دست مزدوران و یگان ویژه و لباس شخصیها بود تا جولان بدهند و آنها هم با رضایت همین کار را میکردند. تجربه‌ی هشت ماهه‌ی جنبش نشان میدهد هر گاه در زمین و میدانی که خود طراحی کرده وارد شده و بهم پیوسته و دامنه دار شده، جبهه‌ی مقابل را شکست داده. جنبشی که در هر شهر به وسعت همه‌ی همان شهر است و به داشتن نفوذی در بین خود هم آگاه میباشد، با پرده پوشی و تغییر چهره افراطی دچار بدگمانی و بدبینی مفرط در میان خود میشود و راههای تازه‌ای هم برای شکاف و نفوذ میان خود ایجاد میکند. همیشه کمی صراحت اما به هنگام، سریعتر طرف مقابل را به واکنش وامیدارد و همان واکنش اسباب شناخت میشود. سبزها در روز ۲۲ بهمن این صراحت و شجاعت را از خود دریغ کردند و این همان چیزی شد که سرکوبگران میخواستند. اما اینهم تجربه‌ای بود میان اینهمه تجربه‌ی این جنبش جوان و پربار و پر تحمل. این تجربه حتا اگر نامش را شکست بگذارند بی شک به بالندگی و برندگی جنبش کمک شایانی خواهد نمود و در آینده اسباب پیروزی خواهد شد. جنبش به آرمانها و خواستهایش زنده است و همان آرمانها، راههای نوینی را برای ادامه باز خواهند کرد.


۱ نظر:

  1. و چه دلی‌ که از خودمان سوزاندند و چه قندی که در دل آنها آب کردند

    پاسخحذف